روزی فرشته خواست به زمین سفر کند.اوپیش خدا رفت وقولداد که زود برمیگردد وبالهایش  را نزد خدا گذاشت وگفت:<<این بالها در زمین چندان
به دردم نمیخورد.>>
 خدا به او  گفت:<< بترس که زمینم اسیرت نکند' زیرا زمینم دامن گیر است'
فرشته دوباره قولش را تکرار کرد 
وبالاخره به زمین رفت واز دیدن آنهمه فرشته بی بال تعجب کرد' انگار آنها راقبلادر بهشت دیده بود






.سال ها گذشت فرشته همه چیز رایادش رفت وهر گز به زمین برنگشت  وقولش را فراموش کرد






نظر فراموش نشه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فول فیلم | fulfilm عصر جدید خبرنامه تخصصی سئو حرفه ای سايبان برقي خريد کوماتسو ... شهیدان ناصر و مظاهر خلیلیان شورای دانش آموزی دبیرستان شبانه روزی هاجر گندمان . Melanie